نوار کاست

من آدم نوستالژیم ، هیچی مثل دیدن عکس های نوستالژی حالم رو خوب نمیکنه .

۲۶ سالمه اما نمیدونم که چرا و چی باعث شده که من به فضای دهه هفتاد و هشتاد وابسته ترم .

اصن دلم میخواد برم قبل تر ، شبا برم کاباره تهران برنامه هایده رو ببینم و تلو تلو برگردم خونه پیش زن و بچه هام .

یا نه ! من حتی دلم میخواد برم کاباره سوسن گوش بدم و پیکمو بیارم بالا و بگم به سلامتی !

چرا من اون موقع رو دوست دارم نمیدونم اما وقتی دارم با الان مقایسه میکنم انگار خیلی چیز ها نیست ، خوشبختی یه نیروی جمعیه ، به قول جادی شما نمیتونی مثل سوزن از گوشه جامعه بزنی بیرون و بگی خوشبختم .

انگار گرد غم پاشیده شده توی مردم ، کسی نمی خنده ، کسی خوشحال نیست ، مکالمه روتین آدمها شده حرف زدن بابت گرونیها ؛ یک کتونی میخوام بخرم شده ۲ تومن ، ۴ قلم وسیله گرفتم شده پونصد و بعد لعن و نفرین به باعث و بانیش .

منو ببرید همونجا که هایده اولین اجراشو تو رادیو گلها کرد ، من میخوام با رفیقم برم سینما ، قیصر رو ببینم و از اون روز تصمیم بگیریم که تیپ قیصری بزنیم .

من میخوام برم دهه شصت ، پنجاه ، چهل ، سی ، بیست .

اون موقع بهتر بود یا الان ؟

چرا هر چی میگذره قبلنا بهتر بود ، ما یاد نگرفتیم شاد زندگی کنیم ، یا واقعا چیزی نیست که بخوایم شاد باشیم .

یکی لطفا به من جواب بده !

شاید واقعا دلم بخواد برگردم به دوران ، ابتدایی ، راهنماییم ، وقتی صبح در خونه رو باز میکردم و بارون رو میدیدم و خودمو میچسبوندم به بخاری و به ازای هر نعلبکی چایی که میخوردم ده دقیقه به یک نقطه خیره میشدم . اونجا انگار زمان می ایستاد . نه نگران این بودم که فردا قرار چه اتفاقی توی مملکت بیفته یا اینکه به این فکر کنم که دلار امروز چقدر بالا رفته یا اینکه چطور میتونم ماشین بهتری بخرم ! حاجی میبینی؟ من میتونم بدون اینکه قلمم رو از کاغذ بردارم از دغدغه هام بنویسم ! اون لحظه تنها دغدغه ام این بود که معلمم مشق های نصفه و نیمه ام رو نبینه !

من روی تختم نشستم ؛ اینجا ۱ شهریور ۱۴۰۲ به امید اینکه نه تنها من بلکه همه آدم های کشورم خوشحال و با لبخند بهم نگاه کنند .

4 دیدگاه On نوار کاست

جوابی بنویسید:

آدرس ایمیل شما به صورت عمومی منتشر نخواهد شد.