روز معمولی

شب جمعه خیلی دیر خوابیدی و صبح شنبه زمستونی با هزار بدبختی بیدار میشی میری صورتت و بشوری و با دعوا تو دلت میگی الان باید با آب سرد صورتمو بشورم چون شیرآب گرممون خرابه ، صورتت رو شستی و با لرز به بخار نزدیک میشی و خودتو گرم میکنی ، همه خوابن و هیشکی بلند نمیشه تا برات صبحانه بیاره ، به زور بلند میشی و دنبال لیوان و نعلبکی میگردی تو این لحظه حتی صدای ریخته شدن آب

ادامه مطلب